داستان عاشقانه

داستان و سرگرمی

داستان عاشقانه

داستان و سرگرمی

یادته

یادته بهت زل میزدم بهم میگفتی چته؟


میگفتم اخ چه عروسی میشی تو.نه؟


محشر میشی واااااااااایییییییییی.


بلند میخندیدی و دماغمو میکشیدی


میگفتی تو که باز اشتباه گرفتی 


اونی که محشر و خوچمل میشه اقای منه فهمیدی؟


شدی سهم خاک و داغ دیدنت تو لباس عروس موند به دلم...  ادامه مطلب ...